استخدام مامانی
سلام عسلم. قربونت برم که نیومده خیر و برکتت اومد. آخه دو سه روزی هست که مامان به لطف خدا استخدام شدم. خیلی وقت بود که منتظر جواب استخدامیم بودم که بالاخره 22 تیر ، همون روزی که سحرش از قزوین برگشتیم به مامان زنگیدن و گفتن برم دنبال کارایه تشکیل پرونده و تعیین محل کارم. خداروشکر محل کارم هم نزدیک خونه است.راستی یه چیز جالب دیگه این که تاریخ استخدامم تو پرونده ام 21 تیر هستش که همزمان با روز تولدمه که خیلی واسمون جالب بود. من و بابایی این روزا بخاطر مشغول شدنم خیلی خوشحالیم.گرچه هم واسه ی من خیلی سخته که این ماه آخرو برم سرکار و همش بشینم هم مطمئنا به دخترم خیلی سخت میگذره، اما ایشاا... که زیاد بهت فشار نیاد و این چن مدت رو هم تحمل کنی. این روزا که میرم سرکار وقتی برمیگردم یه جنازه ام. تمام بدنم درد میگیره آخه از ساعت 8 تا 4 بعدازظهر اونجام و همش میشینم. البته یک ساعتی وسطش استراحت میکنیم ولی واسه من تو این وضعیت یک ساعت خیلی کمه. وقتی میام خونه پاهام یه عالمه باد کرده که بخاطر نشستن طولانیه، هفته آینده نوبت دکتر دارم ایشاا... که چیز مهمی نباشه. فعلا همش دعا میکنم که جای دخترم تو دلم بد نباشه و بهش فشار نیاد. البته یه نگرانی دیگه هم دارم اونم مرخصی زایمانه که امیدوارم بهم بدن. خلاصه گوش شیطون کر همه چیز خوبه و ایشاا... خوبم بمونه. بوس بوس