dokhtare naz

عسلم 21 فروردین یه دندون ناز درآوردی. البته انقد تب  کردی و درد کشدی که کلی لاغر شدی،هنوز خیلی کوچولو هستش نمیشه عکس گرفت ازش

عسلم واسه اولین بار رفت تئاتر، البته انقد اونجا سروصدا میکردی که هی من و بابایی نوبتی میومدیم بیرون، نفهمیدیم داستان چی شد    از بس شیطونی کرده بودی که برگشتنی تویه ایستگاه مترو رویه گردن بابایی خوابت برد ...

عسلم یک ماهی سینه خیز رفتی و بعد شروع به چهاردست وپا رفتن کردی که الان دیگه نمیشه بهت اعتماد کرد و یجا و یه لحظه تنهات گذاشت. انقدر شیطون شدی که نگو باید هی دنبالت بدوییم این وضع غذا خوردنمونه... ...

اولین عیدی که حضور داشتی در کنارمون. دختر نازم شیرینی عید امسالمون با حضور قشنگت امسال برامون چند برابر شد، خدایا شکرت عید امسال با دایی مهدی و زندایی فرزانه رفتیم رشت و بقولی گیلان گردی. کلی خوش گذشت. البته بارونم بود که گاهی اذیتمون میکرد. بعدشم رفتیم پلام و پیش بابابزرگا. چن تاعکس از عید میذارم دیلمان قلعه رودخان ماسوله ابری سیزده بدر پلام بهار 94 سرخه حصار ...

دختر گلم من و بابایی از شش ماهگی شروع کردیم به نشوندنت تا یاد بگیری و رسما از عید94 تونستی تقریبا بشینی، البته گاهی چپه میشدی. نمیدونی چقد شیطون شدی که...   اینجا تازه نشستنو یاد گرفته بودی هی شیطونی میکردی چپه میشدی ...

عسلم از 13 بهمن ماه قبل و در حین خواب غلط میزنی، انقد نازی وقتی خوابی. البته قبلا هم این پهلو اون پهلو میشدیا ولی نه به این شدت. شب اولی که اینجوری خوابیدی کلی خندیدم خیلی باحال بودخیلیییییییییییی.

عسلم یکی دوهفته ایی بود هی تلاش میکردی انگشت شصت پاتو بذاری دهنت. اولش پاچه شلوارتو میگرفتی میکشیدی ولی پات به دهنت نمیرسید. از 9 بهمن 93 بالاخره تونستی انگشت پاتو بذاری دهنت کلی باهاش مشغول میشی. خیلی نازه.   ...