سفر به قزوین وتعطیلات
سلام به دختر نازم، داشتم کلمه سلام رو که مینوشتم یاد بچه گی های خودم افتادم که به همه سلام میکردم. بابابزرگ همش از خاطره های مختلف در مورد سلام کردن من به بقیه تعریف میکنه و میگه که حتی به افرادی که نمیشناختم سلام میکردم و داستان های مختلف. از قدیم گفتن سلام سلامتی میاره پس هزارتا سلام به دخترم. من و بابایی نهم تیر رفتیم قزوین. بابایی منو قزوین گذاشت و خودش برگشت. تو این مدت که قزوین بودم خونه بابابزرگ بودم و یکی دوبارم رفتم خونه دایی میثم. حسابی بهم خوش گذشت چون خیلی وقت بود قزوین نرفته بودم و دلم هم واسه بابابزرگ و مامان بزرگ تنگ شده بود چون بعد عید خیلی کم دیده بودمشون آخه همش شمال بودن. خلاصه خیلی خوب بود. تازه یه فرصتی هم واسه بابا...
نویسنده :
roghaye va kamran
0:55