یسنا جونمیسنا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

dokhtare naz

8 تیر

1393/4/9 13:16
نویسنده : roghaye va kamran
62 بازدید
اشتراک گذاری

های هانی، دیروز نوبت دکتر داشتم ، البته یه سونو کالر داپلر هم واسم نوشته بود که دیروز انجام دادم و دوباره دختر نازمو با بابایی دیدیم ، دستایه کوچولوتو مشت کرده بودی خیلی ناز بود. ولی زیاد خودتو نشون نداد آخه این سونو بیشتر واسه سلامت جریان های خونی ات بود که دکتر همش داشت اونا رو چک میکرد. خداروشکر همه چی خوب بود. گفت الان دخمل نازم یک کیلو چهارصدوهفتادوپنج گرمه . دیروز اولین روز ماه رمضون بود و بابایی روزه بود، هوا بی نهایت گرمه. بعد افطار رفتیم پیش دکترم دوباره اونجا صدای قلب کوچولوتو شنیدیم. روزی ده بارم صداشو بشنوم بازم سیر نمیشم عسلم.دکترم گفت همه چی خوبه. پاهام یه چند روزی بود که ورم کرده بود میترسیدم فشارم بالا باشه که دکتر فشارمو کنترل کرد خوب بود و گفت این ورم واسه نشستنه نه فشار. خلاصه همه چی عالی بود. راستی چون گروه خونی من منفیه سی و یکم خرداد هم آمپول رگام زدم . الانا انقد هوا گرمه که دکتر یه کمی مارو ترسوند گفت بمونم خونه فقط استراحت کنم. آخه بخاطر گرما وآلودگیه هوا چن تا از مریضایه دیگه اش زودتر از زمان تعیین شده بچه هاشون بدنیا اومدن بهم گفت حسابی مواظب باشم. آخه بابابزرگینا که اینجا اومده بودن دیدن خیلی گرمه گفتن وقتی دکتر رفتم از دکترم اجازه بگیرم برم قزوین و تازمانی که بابابزرگینا قزوینن من قزوین بمونم بعد باهاشون یواش یواش برم شمال تا قبل از تولدت برگردیم که گرما و آلودگی هوا روی دخملم تاثیر نذاره که دکترم نذاشت گفت باید بمونم خونه. ولی امروز با بابایی قراره یواش یواش بریم قزوین و تا زمانی که بابابزرگینا قزوینن من اونجا بمونم. آخه بابایی میگفت ضرر نرفتنم از این آلودگی بیشتر از ضرر رفتنم به قزوینه. ایشاا... که همه چی خوب پیش بره. بوس بوس تا بعدا...

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان لیلا
10 تیر 93 0:21
مواظب خودت باش رفیق ...دلم واست تنگیییییده حسابییییی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به dokhtare naz می باشد